داستان کوتاه Der Ausflug (سفر یک‌روزه)

سطح:
دسته‌بندی:‌

این داستان کوتاه، یک متن عالی برای شروع مسیر یادگیری زبان آلمانی در سطح A1 است. تمرکز این داستان بر جملات ساده و ساختارهای پایه است و به شما کمک می‌کند تا واژگان روزمره و افعال رایج در زمان حال ساده (Präsens) را بیاموزید.

نکات آموزشی

  • زمان فعل اصلی: تمام افعال در این داستان در زمان حال ساده (Präsens) هستند، مانند sind (هستند)، wollen (می‌خواهند)، fährt ab (حرکت می‌کند)، و essen (می‌خورند).
  • واژگان کلیدی: لغات مربوط به طبیعت (der Wald – جنگل)، مسافرت (der Zug – قطار) و احساسات (glücklich – خوشحال) را در آن پیدا می‌کنید.
  • حروف اضافه ساده: از حروف اضافه‌ای مانند am (در/به)، mit (با) و durch (از میان) به صورت مقدماتی استفاده شده است.
داستان کوتاه آلمانی Der Ausflug - سفر یک روزه
داستان کوتاه آلمانی Der Ausflug – سفر یک روزه

متن داستان: Der Ausflug

Anna und Peter sind Freunde. Sie wollen am Sonntag einen Ausflug machen. Am Morgen treffen sie sich am Bahnhof. Anna hat einen Rucksack mit Brot, Äpfeln und Wasser. Peter hat eine Karte und eine Kamera.

Der Zug fährt um 9 Uhr ab. Sie fahren eine Stunde und kommen in die Berge. Das Wetter ist schön. Die Sonne scheint, und der Himmel ist blau. Anna und Peter gehen einen kleinen Weg durch den Wald. Sie hören Vögel singen und sehen viele Blumen.

Am Mittag machen sie eine Pause. Sie setzen sich auf einen großen Stein und essen ihr Brot und die Äpfel. Peter macht viele Fotos mit seiner Kamera. Nach der Pause gehen sie weiter. Sie finden einen Fluss und spielen mit dem Wasser. Es macht viel Spaß.

Am Nachmittag gehen sie zurück zum Bahnhof. Sie sind ein bisschen müde, aber glücklich. Der Tag war wunderbar, und sie wollen bald wieder einen Ausflug machen.

ترجمه فارسی

آنا و پیتر دوستانی هستند. آن‌ها می‌خواهند یک‌شنبه یک سفر یک‌روزه انجام دهند. صبح، در ایستگاه قطار همدیگر را می‌بینند. آنا یک کوله‌پشتی با نان، سیب و آب دارد. پیتر یک نقشه و یک دوربین دارد.

قطار ساعت ۹ حرکت می‌کند. آن‌ها یک ساعت سفر می‌کنند و به کوه‌ها می‌رسند. هوا زیبا است. خورشید می‌تابد و آسمان آبی است. آنا و پیتر یک راه کوچک از میان جنگل را می‌روند. آن‌ها صدای آواز پرندگان را می‌شنوند و گل‌های زیادی می‌بینند.

ظهر آن‌ها استراحت می‌کنند. روی یک سنگ بزرگ می‌نشینند و نان و سیب‌هایشان را می‌خورند. پیتر با دوربینش عکس‌های زیادی می‌گیرد. بعد از استراحت، به راه خود ادامه می‌دهند. آن‌ها یک رودخانه پیدا می‌کنند و با آب بازی می‌کنند. خیلی خوش می‌گذرد.

عصر آن‌ها به ایستگاه قطار برمی‌گردند. کمی خسته هستند، اما خوشحال‌اند. روز فوق‌العاده‌ای بود و می‌خواهند به‌زودی دوباره سفر کنند.

این پست چقدر برایتان مفید بود؟

روی یک ستاره کلیک کنید تا امتیاز دهید!

میانگین امتیاز / 5. تعداد آرا:

امتیازی ثبت نشده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

اشتراک‌گذاری

واتساپ
تلگرام
پینترست
اسکایپ
لینکداین
فیسبوک
توئیتر
ایمیل
پرینت

داستان‌های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

راه‌های ارتباطی